http://115simoorgh.ParsiBlog.com
مجله دانستنیهای فوریتهای پزشکی سیمرغ
| ||
36 ساعت در پایگاه اورژانس ارطه (روزنگار حضور در اورژانس) بالاخره سال نود و چهار هم به انتهایش رسید و من امروز در پایگاه ارطه شیفت هستم. در این چند روز در حال آماده کردن و مهیا نمودن خانه و خانواده برای سال جدید بودم. بنابراین پس از انجام و به انتها رساندن امور محوله از سوی رییس خانواده پا بر روی پدال گاز اتومبیل گذاشته و در یک شب بارانی خود را به اورژانس ارطه رساندم. طبق روال سالهای گذشته و با فرا رسیدن عید نوروز طرح نوروزی اورژانس همگام با سایر ارگانها آغاز گردیده و در این راستا کارشناسان و تکنسین های فوریتهای پزشکی همچون پرنده ای از آشیان خویش خارج گردیده و پرواز کنان خود را بر بالین مردم می رسانند. در این راستا تفاوتی نمی کند چه بیمار داشته باشیم یا نداشته باشیم مهم اینست که بایستی همچون عقاب در آسمان پر بگشاییم و پرزنان و بگشوده بال امید و سرزندگی و امنیت را تقدیم مردم نماییم. حدود ساعت بیست چهارشنبه 26 اسفند 94 به پایگاه اورژانس ارطه رسیدم. دقایقی از حضورمان در پایگاه نگذشته بود که به یک ماموریت غیر اورژانسی در یکی از خیابانهای قائمشهر اعزام شدیم. بعد از رسیدن به محل مورد نظر همکارم بر بالین بیمار حاضر شد. مورد آقایی بود 33 ساله که یک همسر 40 ساله داشت البته این خانم طبق گفته خودش همسر دوم ایشان بود و ما از سرنوشت همسر اولشان هیچگونه اطلاعاتی نداریم اما هر چه بود مشکل اورژانسی و حادی نبود احتمالا زن و مرد با هم کمی بگو مگو کرده بودند و اندکی درجه صلر و تحمل آقای خانه دچار نقصان گردیده و خانم خانه نیز برای تعمیر و بازیابی اندر احوالات آقای خانه ساده ترین و بهترین راه را در تماس با اداره اورژانسیه دیدند که البته اینجا بهتر است بگوییم اداره دید و بازدید از مردم چرا که با دیدار و رویت نمودن ما از بیماران محترم به ناگاه حال روحی و روانی و عاطفی آنگاه در اندک زمانی بهبود می یابد. بعد از دید و بازدید به پایگاه برگشته و سفره شام را گسترانده تا قوت از دست رفته را جبران کرده و از سوی توان و نیرویی تازه کسب نموده تا آماده انجام امور مربوطه گردیم. در این حین ناگاه سر و صدایی از داخل حیاط پایگاه به گوش رسید و پس از چند لحظه از آن سوی در ورودی پایگاه افرادی ما را به کمک فرا خواندند. بلافاصله تناول شام را قطع نموده و خودم را به بیرون پایگاه رساندم. یک اتومبیل پراید که در آن جوانی حدودا 26 ساله بود توسط همراهانش به داخل آمبولانس آورده شد. مثل اینکه در منزل به یکباره تشنج کرده بود. او همه را نگران خویش کرده بود. همسر جوانش در حالیکه زیر باران کودک شیرخوارش را در آغوش گرفته بود به همراه پدر و مادر میانسال شوهرش در کنار آمبولانس ایستاده بودند. فورا شرایط را برای معاینه بیمار فراهم کرده و شروع به کنترل علائم حیاتی و هوشیاری بیمار نمودم. و همانطورکه حدس می زدم باز داستان همیشگی ترامادول در میان جوانان تکرار شد. بیمار تقریبا در شرایط مناسبی به سر می برد و با راهنمایی ما به مرکز درمانی ارجاع داده شد.
[ سه شنبه 95/1/17 ] [ 8:7 صبح ] [ جمال رضایی اوریمی ]
[ نظرات () ]
|
| |
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |