سفارش تبلیغ
صبا ویژن
http://115simoorgh.ParsiBlog.com
مجله دانستنیهای فوریتهای پزشکی سیمرغ 
قالب وبلاگ
لینک دوستان
سایت های استان مازندران
لینک مجلات مفید

خاطره بیمار روانی و سلاح سرد

(مجموعه خاطرات تکنسین فوریتهای پزشکی تبریز)


سال 1387 در پایگاه 201 تبریز به همکارم آقای یاسین رمضانی شیفت بودم, همکارم اهل مشهد بود و زبان ترکی رو خوب متوجه نمیشد , هوا تاریک شده بود که اعلام ماموریتی در خیابان حافظ شد که شخصی دچار حالت عصبی شده است.


راننده من بودم, چون کوچه جای پارک داشت همکارم با یکی از اقوام رفت خونه و من آمبولانس رو پارک کردم و با شخصی که بعدا گفت برادر بیمار است, بسمت خونه حرکت کردم, موتور عوامل نیروی انتظامی جلوی در بود که تصورم مبنی بر مشاجره خانوادگی بود, از برادر بیمار اسم و وضیعت بیمار رو پرسیدم, اسمش رستم بود و حالت توهم و هذیان داشت و چند تا ازاعضای خانواده رو نمیذاره از اتاق بیرون بیان, برادرش از توهمات بیمار گفت که چه حرفهائی میزنه و اینجا بود که متوجه شدم بیمارمون روانی است.
وارد خونه که شدم, دیدم همکارم درست مقابل بیمار که قوی هیکل است, نشسته و دو کادر نیروی انتظامی با کمی فاصله و سرپا ایستاده بودند و چند خانوم و بچه گوشه اتاق و در حالت ترس سرپا ایستادن, دو برادر بیمار هم پشت سر من و جلوی در ایستادن.
یهو چشمم به قمه کنار بالش بیمار افتاد, ترس وجودم رو برداشت, اگه با اون به همکارم حمله میکرد, نمیتونستیم کاری بکنیم, هنوز همکارم قضیه روانی رو متوجه نشده بود و نمیتونستم چیزی بگم که یهو بیمار تحریک بشه, اسم بیمار رو که پرسیده بودم, گفتم سال آقا رستم , چطوری؟ خوبی؟
همین گفتن اسمش باعث شد بیمار بسمت من بچرخه , گفتم رستم خوبی؟ چی شده ؟ بذار فشارت رو بگیرم .
شروع کرد از توهماتش گفت و من گاها تائید کردم و همین شد تا یواشکی با پا قمه رو انداخت کنار و کادر نیروی انتظامی زود برداشت.
دستگاه پالس اکسی متر رو به انگشتش گذاشتم و گفتم چرا ناراحت شدی؟ شروع کرد از خانواده اش گفت و منم به حمایت ازحرفهای اون گفتم بذار اینا زن و بچه ها برن تا باهم راحت حرف بزنیم.
با حالت تندی به اونا گفت: برید بیرون.
اونا از اتاق خارج شدند و به همکارم یه طوری که بیمار تحریک نشه با زبان بیسیم گفتم , عقب بره.
یکم حرف زد, دیگه نذاشتم حالت غلبه پیدا کنه, و گفتم بریم بیمارستان تا به وضیعت قلبی اش برسن, اونم گفت: اره قبلا هم قلبم اینطورشده.
در حین رفتن به آمبولانس, کادر نیروی انتظامی گفتن که درخواست نیروی ویژه کرده بودیم و شکر خدا مشکل حل شد و خیلی راحت اجازه داد دستبند به دستش بزنند و بره بیمارستان.
اکثریت کادر درمان و بخصوص تکنسینهای فوریتهای پزشکی با بیمارانی برخورد میکنند که سلامتی خودشون بخطر می افتد و هیچ گونه تمهیداتی برای اینگونه موارد انجام نشده است.

منبع: اینترنت

حبیب حسینقلی زاده, تکنسین فوریتهای پزشکی مرکز مدیریت حوادث و فوریتهای پزشکی آذربایجان شرقی-تبریز

 


[ پنج شنبه 94/12/20 ] [ 12:37 صبح ] [ جمال رضایی اوریمی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

تماس با ما
درباره وبلاگ

این یک مجله ای است مفید و سرشار از مطالب ارزنده و جالب توجه برای همه مردم. این مجله بازتابی است از زندگی من.


برای نمایش تصاویر گالری کلیک کنید


وبلاگ های پزشکی
امکانات وب
l
Online User
امکانات وب


بازدید امروز: 60
بازدید دیروز: 71
کل بازدیدها: 675373