http://115simoorgh.ParsiBlog.com
مجله دانستنیهای فوریتهای پزشکی سیمرغ
| ||
یک روز در کیاکلا به یاد گذشته امروز یک شنبه 17 آبان 94 این سعادت و افتخار دگرباره نصیب ما شد که باز بعد از مدتی مدید به دیار سیمرغ بیاییم و دمی در کنار مردم باصفای اینجا باشیم. تلاش خواهم کرد تا پلی به دوران گذشته زده و در حین مرور خاطرات گذشته وقایع امروز کیاکلا را به رشته تحریر در آورم.
سالها در کیاکلا بودن به عنوان دانش آموز و همچنین سالها شاغل بودن به عنوان کارشناس فوریتهای پزشکی می تواند خود به خود آفریننده و پدیدآورنده انبوهی از اتفاقات و لحظات شاد و غمناک باشد. سالهایی که با دوچرخه ام راه خاکی جمال کلا به کیاکلا را رکاب می زدم تا خود را به این شهر برسانم. علاوه بر درس خواندن و علم اندوزی برای نان گرفتن و کارهای متفرقه نیز به کیاکلا می آمدم. اما در همین هنگام یعنی ساعت 8:45صبح به دنبال تصادفی که در جاده بهنمیر رخ داد آماده رفتن می شویم و باز هم طبق معمول موتور سوادان در فرایند تصادفات نقشی اساسی و بی بدیل ایفا می نمایند. موتورسوار با سرعت نسبتا بالا از عقب با اتومبیل پیکان برخورد می کند و دچار ترومای کتف می شود. آقایی بودند 33 ساله و صاحب چهار فرزند از روستای عزیزک بهنمیر. اما به علت داشتن کلاه ایمنی خوشبختانه این حادثه به خیر گذشت و به سر ایشان صدمه ای وارد نشد و ما نیز ایشان را به بیمارستان بابلسر انتقال دادیم. راننده موتورسیکلت که دائم از درد شدید کتف می نالید تقصیرات را گردن راننده پیکان و یکی از اهالی انداخته بود. ایشان می گفتند راننده پیکان وسط جاده بطور ناگهانی ترنز زده و باعث برخورد ناخواسته ایان با خودرو شده است. همچنین ایشان دلیل دیگر تصادفشان را چشم زخم مردم عنوان نمودند. مثل اینکه این آقا رفته بود قهوه خانه برای تهیه کباب که سق سیاه او را دیده و ایشان را مورد عنایت خویش قرا ر دادند. بعد از ماموریت بهنمیر که به پایگاه رسیدیم در این حین دو نفر از همکاران اورژانس قائمشهر یعنی آقایان یاسر شیرمحمدی و رضا بابایی به پایگاه اورژانسس115 کیاکلا آمده و با هم صبحانه کاری را میل نمودیم. آقای شیرمحمدی اصالتا از طرف مادری اهل روستای سمناکلای کیاکلا هستند و مدت سه سال نیز در این پایگاه شیفت دادند. در گوشه ای از اتاق پایگاه اورژانس کیاکلا نقشه جامع شهری کیاکلا که توسط من در حدود 5 سال قبل طراحی شده بود وجود داشت. سال 1389 بود و من به بخشداری و شهرداری کیاکلا رفته و نقشه را گرفته و سپس بر روی روزنامه دیواری پیاده کردم. در اصل دو تا تقشه بود، یکی نقشه شهری کیاکلا و دیگری نقشه جاده ها و روستاهای کیاکلا. از آنجایی که افرادی که در این پایگاه شیفت می دهند اکثرا به جز من و آقای محمودی غیر بومی هستند و به منطقه کاملا اشراف ندارند به همین خاطر به فکر تهیه چنین نقشه ای افتادم. تا جایی که من یادم هست یک شنبه ها در کیاکلا غوغایی برپا بود. یک شنبه ها در کیاکلا بازار محلی برگزار می شود و مردم از گوشه و کنار این منطقه برای خرید روزانه و هفتگی به این شهر می آیند. یکی از نهادهایی که کار جابجایی و حمل و نقل مردم را بر عهده دارد رانندگان تاکسی محترم می باشند. آنان در چهارراه معروف کیاکلا،یعنی در چهارراه شهرک در یک صف می ایستند و منتظر مسافر می شوند. برخی نیز دربستی را ترجیح داده و در این بین اهالی این منطقه را به صورت دربستی به روستاهای اطراف منقل می کنند. من از کلاس پنجم دبستان برای ادامه تحصیل به کیاکلا آمدم و از همان روزها یکشنبه بازار کیاکلا را می شناسم. در این روز پدربزرگ و مادر بزرگم برای خرید هفتگی به بازار می آمدند و اگر مرا می دیدند پنج یا ده تومان پول به من می دادند. به همین خاطر من هم سعی می کردم که هر طور شده آنها را پیدا کرده و طبق معمول از آنها پول بستانم. روستای جمال کلا زادگاه من است. من در جمال کلا به دنیا آمدم و پا به عرصه وجود گذاشتم. در تصویر بالا میتوانید روستای جمالکلا را ببنید که در قسمت شمال شهر کیاکلا قرار دارد. این روستا با روستاهای پهناجی، نجارکلا جدید، پایین دسته و بیزکی همجوار است و دارای مردمان مهربان و زحمتکشی می باشد. من در گذشته با دوچرخه از این روستا به کیاکلا برای تحصیل می آمدم. می توانید در تصویر بالا روستای جمال کلا و سایر روستاهای اطراف را مشاهده کنید. نویسنده: جمال رضایی اوریمی [ پنج شنبه 94/8/28 ] [ 4:20 عصر ] [ جمال رضایی اوریمی ]
[ نظرات () ]
|
| |
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |