http://115simoorgh.ParsiBlog.com
مجله دانستنیهای فوریتهای پزشکی سیمرغ
| ||
خاطرات پرسنل اورژانس 115 آشنای غریب در یکی از روزهای بهاری اردیبهشت ماه 1387 با بی سیم یک مورد تصادف اعلام شد . تصادف در خیابان جی اتفاق افتاده بود بعد از ترمینال جی . سریع به محل حادثه اعزام شدیم . خیابان مملو از جمعیت بود . عده ای مثل همیشه تماشاگر و کنجکاو اونجا جمع شده بودند که از جریان مطلع بشن . عده ای هم به قصد کمک رسانی به مصدوم در محل ایستاده بودند و در هر حال مسیر رسیدن ما به مصدوم را بسته بود. آژیر کشیدیم و در بلند گو از جمعیت خواهش کردیم که راه را باز کنند تا ما بتونیم کار امداد رسانی را شروع کنیم . وقتی خودم رو به بالای سر مصدوم رسوندم با صحنه دلخراشی مواجه شدم .یک دختر حدودا 18 ساله بود که هنگام عبور از عرض خیابان با یک خودرو رنو تصادف کرده بود . سرعت ماشین و شدت ضربه به حدی بود که مصدوم چند متر اونطرف تر پرتاب شده بود. علائم ظاهری مصدوم نشون می داد ضربه مغزی شده و متأسفانه هر دو پاش شکسته و چند تا زخم باز روی بدنش دیده می شد . درنگ جایز نبود . ظاهراً بیمار چند لحظه قبل از تصادف خوارکی خورده و حالا اون غذا به گلویش برگشته بود و هر آن ممکن بود اونو خفه کنه .اول از همه با دستگاه ساکشن راه هوایی مصدوم رو باز کردیم تا مانع از خفگی او بشیم.و بعد از انتقال جسم ناتوان مصدوم به آمبولانس بقیه کارهای امدادی لازم رو ادامه دادیم.وضعیت خوبی نداشت هر لحظه امکان ایست قلبی تنفسی مصدوم وجود داشت.رفتم پشت بی سیم آمبولانس و وضعیت رو به اطلاع پزشک اتاق فرمان رسوندم .قرار شد ضمن ادامه اقدامات ،خیلی فوری به بیمارستان انتقال پیدا کنه. حالا با یک مشکل دیگه روبرو بودیم. اون روز بعدازظهر 5 شنبه بود و در مسیر باغ رضوان (محل دفن اموات شهر اصفهان) ترافیک بسیار شدیدی در جریان بود و اگه می خواستیم با ترافیک پیش بریم زمان رو از دست می دادیم .پس در حالی که آژیر آمبولانس را روشن کردیم .به سمت اتوبان شهید آقا بابایی در مسیر خلاف حرکت کردیم تا زودتر به بیمارستان برسیم . مردم که از این حرکت ما متوجه شده بودند مریض بدحال و اورژانسی همراه داریم ، راه رو واسه آمبولانس باز می کردند و نهایتاً مسیری که در نیم ساعت باید طی می شد رو در عرض 10 دقیقه طی کردیم و اون دختر به بیمارستان صدوقی منتقل شد . حدود یک ساعت بعد ، بعد از یک مأموریت برای رساندن بیمار بعدی به بیمارستان شهید صدوقی رفتیم .بعد از تحویل مصدوم یکی ار همسایه های محله خودمون رو در حالی که به شدت مضطرب و نگران بود در راهرو دیدم سلام.چی شده ؟ شما واسه چی اینجایید ؟ اتفاقی افتاده ؟ سلام آقای کریمی .خواهرم سمانه تصادف کرده آوردنش اینجا و می گن حالش خوب نیست .رفته تو کما کجا تصادف کرده بود ؟ کی ؟ تو خیابون جی جلوتر از ترمینال .همکاراتون رسوندش بیمارستان ای وای این مصدوم رو خودم آوردم اینجا.چطور نشناختمش!! نگران نباش خدا کمکش می کنه .باورم نمی شد .من به خاطرسر و صورت خون آلود و ورم کرده و شدت جراحات سمانه را اصلا نشناخته بودم اما در دلم خدا رو شکر کردم که واسه نجاتش همه تلاشم رو کرده بودم و از هیچ فعالیتی دریغ نکرده بودم . این خانم 15 روز در کما بود بعد از این مدت هوشیاری رو به دست آورد و به خونه منتقل شد . پای او از 3 نقطه شکسته بود و چون در شرایط کما امکان عمل جراحی وجود نداشت ، پای اونو تو کشش گذاشته بودند . من تا 5 ماه هر روز به منزل اونا می رفتم وبا پانسمان زخمهایش با خانواده اش همدردی می کردم . ماههای اول هنوزحالت عادی نداشت و وقتی منو می دیدشروع می کرد به داد زدن و توهین به من . اما بعدها که حالش بهتر شد دائم از من عذرخواهی می کرد چون حتی اون لحظات رو هم به یاد نمی آورد . به لطف خدا این خانم الان به سلامت جسمی و روحی رسیده و با اینکه بارها به خانواده اونها توضیح داده ام من کاری بیشتر از وظیفه ام انجام ندادم در روز پرستار هر سال با من تماس می گیرند . با بزرگواری از من تشکر می کنند و قدر شناسی خود رو به من ثابت می کنند . براساس خاطره ای از محمد رضا کریمی-اصفهان [ پنج شنبه 93/11/16 ] [ 10:45 صبح ] [ جمال رضایی اوریمی ]
[ نظرات () ]
|
| |
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |