http://115simoorgh.ParsiBlog.com
مجله دانستنیهای فوریتهای پزشکی سیمرغ
| ||
خاطرات پرسنل اورژانس 115 آژیر این خاطره از جمله خاطرات منه که هیچ وقت از ذهنم پاک نمی شه چون به این مسئله ایمان دارم که اغلب ما آدمها تا با مشکلی درگیرنشیم یا واسه خودمون اتفاق نیوفته ، نمی تونیم شرایط کسی که امروز با اون مشکل دست به گربیانه رو درک کنیم و همیشه صدای اعتراضمون بلنده !! ظهر یک روز تعطیل بود ،یکی از اعیاد . من اون روز شیفت بودم و در پست اورژانس 115 خوراسگان مشغول خدمت .بعد از انجام یک مأموریت و. انتقال بیمار از خوراسگان به بیمارستان شریعتی اصفهان ، از اتاق فرمان با بی سیم یک ماموریت خیلی فوری را در خیابان جی اعلام کردند. از اتفاق آدرس اعلام شده ، در محله سکونت من و خانواده ام بود . بیمار، دختر خانمی بود که از درد شدید در ناحیه شکم شکایت داشت و احتمال آپاندیست داده می شد بعد از انجام اقدات اولیه برای بیمار اونو به آمبولانس انتقال دادیم و راه افتادیم به سمت بیمارستان. اما به علّت جش عروسی که در محله برگزار می شد راه آمبولانس مسدود بود . پس مجبور شدیم برای اینکه مردم با ما همکاری کنند از آژیر استفاده کنیم .در همین حین یه دفه صدایی بلند شد که آقا چه خبرتونه ، یه نگاه به ساعتت بنداز ظهر تعطیلی .مردم نباید از دست شما آسایش داشته باشند اون از صدای دامبول دیمبول عروسی و اینم از صدای نخراشیده آژیر شما . این صدای داد و فریاد یکی از همسایه ها بود که سرش رو از پنجره بیرون آروده بود و با اینکه من رو هم خوب می شناخت ،همچنان به اعتراضش با جملات زشت و بدور از اخلاق ادامه می داد . جای بحث نبود .بیمار منتظر کمک رسانی ما بود . شرایط رو خیلی کوتاه واسش توضیح دادم و عذر خواهی کردم و بهش گفتم که بیمار اورژانسی داریم ولی اون حرفی زد که منو خیلی رنجیده خاطر کرد . به طوری که تا چند روز از فکرش بیرون نمی اومدم . حدود 2 هفته ی بعد ، طی یک مأموریت به خیابان روبروی پل خواجو (چهار باغ خواجو) اعزام شدم .سرنشین یک خودرو کنترلش رو از دست داده بود بعد از منحرف شدن با سرعت زیاد به درختی وسط جدول خیابان برخورد کرده بود . وقتی به محل حادثه رسیدیم جمعیت زیادی تجمع کرده بودند و هرکس نظری می داد . آقا زنگ بزنین 110 فکر کنم مست بوده .واسه همین حالشو نفهیمده . نه آقا . از این تازه گواهینامه گرفته نتونسته ماشین رو کنترل کنه . همین . بله دیگه .همینان که با این رانندگی کردنشون مردم را به کشتن می دن . حالا این درخت نه و یک آدم!! به زحمت جمعیت رو کنار زدم تا برسم بالای مصدوم . سرش روی فرمان افتاده بود و ظاهراً بیهوش بود .بدون فوت وقت با کمک همکارم سرش رو از روی فرمان بلند کردیم با اینکه سروصورتش خونی بود اما اونو شناختم . وای باورم نمی شد . پسر یکی از هم محله ای ها بود . همون آقایی که دو هفته قبل به خاطر صدای آژیر منو بی فکر و بی فرهنگ خونده بود و کلی حرفهای درشت و ریز تحلویم داده بود .!! سریع از مردم خواهش کردیم که متفرق بشن تا ما راحت تر و زودتر به تجهیزاتمون دسترسی پیدا کنیم .بعد از آتل بندی و رگ گیری و بقیه کارهای درمانی ، با هماهنگی اتاق فرمان مصدوم را به بیمارستان خورشید انتقال دادیم . من مشکل اون جوون رو می دونستم . اونا چون سابقه ناراحتی کلیه داشت احتمالا بنده خدا در حین رانندگی دچار افت قند خون شده بود و به دنیالش کاهش هوشیاری و خارج شدن کنترل خودرو از دستش و شکل گرفتن اون تصادف وحشتناک . در بین راه از گوشی همراه مصدوم با پدرش تماس گرفتم .صدای آژیر توی گوشی می پیچید . سلام آقای..... من کریمی هستم .همسایتون پرسنل اورژانس. بله به جا آوردنم .گوشی پسر من دست شما چی می کنه ؟ اتفاقی افتاده ؟ نگران نباش شکر به خدا به خیر گذشته .ما داریم آقا زاده رو منقل می کنیم بیمارستان خورشید .تصادف کرده با ابوالفضل چی شده آقای کریمی؟ تو را خدا زنده است ؟ جون بچه هات کاری کن . زودتر برسونش بیمارستان .اون روز جوون هم محله ای ما به خاطر سرعت عمل نیروهای اورژانس و به موقع رسوندش به بیمارستان از مرگ نجات پیدا کرد . نمی تونم قیافه پدرش رو وقتی به من رسید واستون تشریح کنم .نگاهم رو از نگاه شرمسارش دزدیدم چون دوست نداشتم به خاطر تهمت هاش خجالت بکشه . حالش رو خوب می فهمم .انگار 1000 تا حرف تو دلش بود که می خواست بگه اما منو بغل کرد و همه رو تو یک جمله خلاصه کرد : من رو حلال کن آقای کریمی .حلال کن [ پنج شنبه 93/11/16 ] [ 10:39 صبح ] [ جمال رضایی اوریمی ]
[ نظرات () ]
|
| |
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |