سفارش تبلیغ
صبا ویژن
http://115simoorgh.ParsiBlog.com
مجله دانستنیهای فوریتهای پزشکی سیمرغ 
قالب وبلاگ
لینک دوستان
سایت های استان مازندران
لینک مجلات مفید

خاطرات پرسنل اورژانس 115

پشت در درمانگاه


ساعت 5 عصر بود. در پایگاه بین جاده ای شاهین شهر بودیم که به مأموریتی اعزام شدیم. آدرس درمانگاه سایت شاهین شهر بود و حدود 7 دقیقه زمان برد تا از اتوبان به محل برسیم. 
از دور متوجه موج جمعیتی که اونجا جمع شده بودند ،شدم. به محض رسیدن مردی رو دیدم پشت فرمان یک ماشین با موهای جوگندمی و حدوداً 55 ساله سرش روی فرمان بود همسر و پسرش گریه می کردند و با دیدن ما شروع کردند به التماس برای کمک.

من فکر میکردم که بیمار بطور اتفاقی جلوی درمانگاه بیهوش شده اما جریان چیز دیگری بود. در شرح حالی که همسرش داد معلوم شد این مرد بعد از احساس درد در قفسه سینه اش به درمانگاه مراجعه کرده بود و بعد از معاینه اولیه به هوای اینکه بهتره بره بیمارستان ، با همون حالش نشسته پشت فرمان که بره اما برای بار دوم دچار حمله قلبی شده بود.

سریع بیمار رو پایین آوردیم و روی آسفالت در کنار در خروجی سایت روی زمین خوابوندیم. متأسفانه بیمار نه تنفس داشت نه نبض. همکارم کیف معاینه و کیف احیاء رو به من رسوند. مردم جمع شده بودندو همه منتظر بودند ببیند چه اتفاقی می افته. همسرش کمی اونطرفتر روی زمین نشسته بود و با چشم اشک آلود ذکر می گفت از خدا خواستم امید این زن ناامید نشه. سریع بیمار رو مانیتورینگ کردم و با دستگاه آمبوبگ تنفس مصنوعی دادم تا اکسیژن به مغز و قلب برسه و ضایعه بیشتر به بار نیاره. ماساژ قلبی رو شروع کردیم. در عرض 30 ثانیه واسش لوله گذاری کردیم نمی دونم چرا دلم نمیخواست دست از تلاشم بردارم. اطراف بیمار شبیه یک CCU کوچک شده بود. وسایل کیف احیاء آمبولانس ، دی سی شوک ، سرم و ...

حدود یک ساعت احیاء ادامه داشت تا تنفس و ضربان قلب بیمار برگشت. در طول احیائ هر چند دقیقه یک بار دست روی گردنش میگذاشتم تا نبض رو چک کنم. چیزی که این خاطره رو فراموش نکردنی کرد این بود که ظاهراً مردمی که دور ما حلقه زده بودند چشم از صحنه مانیتور برنداشته بودند و به محض بازگشت ضربان قلب صدای جیغ و دست و صوت و صلوات بالا رفت. واقعا این شادی رو کجای دنیای و با چه پولی میشه پیدا کرد؟

همین شادی و نشاط مردم برای ما بهترین تشکرو قدردانی بود.

همچنان تنفس با آمبوبگ رو ادامه دادیم. حتی دستگاه دی سی شوک رو جدا نکردیم و بیمار رو سریع با آمبولانس به بیمارستان گلدیس شاهین شهر منتقل کردیم.

اصولاً بیماران در این شرایط و بعد از احیا سریع به مراقبت های ویژه در ICU نیازدارند. روز سختی رو گذرونده بودیم اما خوشحال بودیم که نتیجه تلاشمون مثبت بود.

حدود 2 ماه بعد به مأموریتی اعزام شدیم در سطح شهر شاهین شهر به محض ورود به منزل بیماررو شناختم همون مردی بود که 2 ماه قبل برای احیا کردنش تمام نیرومون رو به کار بسته بودیم. همسرش من رو شناخت ودوباره شروع کرد به تشکر و دعا گویی.

بهش گفتم ما وظیفه خودمون رو نجام دادیم. دعای شما بهترین تشکر از ماست.

حال مرد خیلی بد نبود نیاز به اعزام نداشت و فقط راه هوایی اش به خاطر ترشحات کمی مشکل پیدا کرده بود که با ساکشن مشکل او رو حل کردیم و بعد با روحیه مضاعف به پایگاه برگشتیم تا برای مأموریت جدید آماده شویم.



[ دوشنبه 93/11/13 ] [ 3:24 عصر ] [ جمال رضایی اوریمی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

تماس با ما
درباره وبلاگ

این یک مجله ای است مفید و سرشار از مطالب ارزنده و جالب توجه برای همه مردم. این مجله بازتابی است از زندگی من.


برای نمایش تصاویر گالری کلیک کنید


وبلاگ های پزشکی
امکانات وب
l
Online User
امکانات وب


بازدید امروز: 140
بازدید دیروز: 118
کل بازدیدها: 661141