سفارش تبلیغ
صبا ویژن
http://115simoorgh.ParsiBlog.com
مجله دانستنیهای فوریتهای پزشکی سیمرغ 
قالب وبلاگ
لینک دوستان
سایت های استان مازندران
لینک مجلات مفید

خاطرات پرسنل اورژانس 115

چشم بینا

 

یادم میاد چند سال پیش بود. اون روز پُست کاریِ ما مستقر در ایستگاه آتش نشانی خیابان کاوه بود. از صبح زیاد سرمون شلوغ نبود که این همیشه باعث خوشحالی بود چون احتمال می دادیم که شکر خدا خطری جدی سلامت مردم رو تهدید نکرده بودکه نیاز به 115 باشد.

 حدود بعدازظهر بود که با بی سیم به ما اطلاع دادن که شهرک کاوه تصادفی اتفاق افتاده. اون روزها بعضی خیابونهای اطراف مجتمع مسکونی کاوه اولش آسفالت بود و آخرش به زمین های خاکی می رسید و یه جدول سیمانی خیابون رو از زمینها جدا می کرد.
به سرعت خودمون رو رسوندیم اونجا. تصادف وحشتناکی بود. یک موتور که دو تا سرنشین داشت به شدت با جدول انتهای خیابون برخورد کرده بود و سرنشینانش پرتاب شده بودن پشت جدول های خیابون .
تو نظر اول دیدیم یکیشون ظاهراً سالمه و داره راه می ره اما اون یکی متأسفانه یه تیکه چوب به طرز وحشتناکی به چشم راستش فرو رفته بود. خیلی ناراحت شدم اما چاره ای نبود باید کاری می کردم. از اونجایی که همیشه به ما گفته بودن اشیاء خارجی را از بدن مصدوم در نیارید و باید این مریض منتقل بشه به نزدیک ترین مرکز درمانی، پس روی چشم اون جوون رو پانسمان کردم به شکلی که چوب تکون نخوره.
اعصابم به هم ریخته بود. مطمئن بودم که این چشم دیگه چشم بشو نیست و اون جوون چشمشو واسه همیشه از دست داده چون چوب خیلی بزرگ بود. در هر حال مصدوم رو توی آمبولانس گذاشتیم و مشغول رگ گیری و گذاشتن سرم شدم. در حین حرکت در طول مسیر طبق وظیفه حرفه ای ام شروع کردم به گرفتن شرح حال کامل مصدوم از همراه مصدوم و در همین حال اظهار همدردی کردم که ناگهان نفر دوم حرفی زد که گل از گلم شکفت. کمی باورش عجیب بود اما حقیقت داشت .
اون گفت این آقا، پسر خاله منه. این چشم راستش هم مادرزادی کور بود. از ته دلم خدا رو شکر کردم و بزرگیشو سپاس گفتم. تو عالم خودم بودم که صحنه جالب تری دیدم. فکرش رو هم نمی کنید !!!
دیدم نفر دوم که داشت با من حرف می زد گوشی همراهشو که زنگ می خورد درآورد و برد سمت چشم چپش تا شماره رو بخونه ازش پرسیدم آقا شما هم ضربه به چشمتون خوردن ، چشم چپت مشکلی داره ؟
گفت نه ضربه نخورده ولی مادرزادی کوره
گفتم یعنی چشم چپ شما هم کوره؟ گفت بله من و پسرخالم هردو تایی مادرزادیی چشم چپمون کوره !!
خب حالا تازه فهمیدم که چرا این دو نفر با جدول انتهای خیابان برخورد کرده بودند، هر دو سمت راستشون رو نمی دیدند.


[ یکشنبه 93/11/5 ] [ 3:30 عصر ] [ جمال رضایی اوریمی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

تماس با ما
درباره وبلاگ

این یک مجله ای است مفید و سرشار از مطالب ارزنده و جالب توجه برای همه مردم. این مجله بازتابی است از زندگی من.


برای نمایش تصاویر گالری کلیک کنید


وبلاگ های پزشکی
امکانات وب
l
Online User
امکانات وب


بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 120
کل بازدیدها: 662887