سفارش تبلیغ
صبا ویژن
http://115simoorgh.ParsiBlog.com
مجله دانستنیهای فوریتهای پزشکی سیمرغ 
قالب وبلاگ
لینک دوستان
سایت های استان مازندران
لینک مجلات مفید

اون به پولش رسید اما من...

(مجموعه خاطرات تکنسین فوریتهای پزشکی تبریز)


سال 1385 بود, سوزسرمای صبح رو هنوزفراموش نکردم, اصلا نمیدونم ما رو چرا به اون ماموریت اعزام کردند!! پایگاه 202 با آقای اسماعیل نوروزی شیفت بودم, تازه صبحونه رو خورده بودیم که اپراتور ما رو به یه ماموریت خارج شهر فرستاد، سرمازدگی.

ادامه مطلب...

[ پنج شنبه 94/12/20 ] [ 12:45 صبح ] [ جمال رضایی اوریمی ] [ نظرات () ]

خاطره دیدن مرگ با چشمان تکنسین

(مجموعه خاطرات تکنسین فوریتهای پزشکی تبریز)


سال 1392 بود و تابستان, گرمای هوا و شلوغی اتوبان را خوب بیاد دارم, همکارم آقای عبدالله آقائی بود و در پایگاه 201, اعزام به یک مورد تصادف در اتوبان شهید کسائی شدیم در تقاطع پل ائل گلی, لاین تصادف رو اشتباهی گفته بودند و مجبور به یه دور اضافه شدیم, دو سواری باهم برخورد داشتند که یک نفر دچار مصدومیت جزئی شده بود و پس ازمعاینه اعلام کرد که ما تماس نگرفتیم و مصدومیت من طوری نیست که وقت آمبولانس رو بگیریم و شما هم خسته بشید, با اینکه آشنا هم بود, گفت :

ادامه مطلب...

[ پنج شنبه 94/12/20 ] [ 12:43 صبح ] [ جمال رضایی اوریمی ] [ نظرات () ]

خاطره درگیری با همراه بیمار

(مجموعه خاطرات تکنسین فوریتهای پزشکی تبریز)


صفحات مجازی, دنیای بسیار خوبی برای استفاده کردن ازمطالب آن است, چند روز پیش پوستری از یکی از کشورها رو زده بودند و در آن در مورد خشونت با کادر درمان و جزای قانونی آن بدین مضمون گذاشته شده بود: اگه فکر میکنیدحمله به پرستار , دکتر یا تکنسینهای اورژانس اشکال نداره ما به شما 14سال وقت میدیم تا دوباره فکر کنید. این مطلب منو یاد خاطره ای انداخت که برای فرهنگ اصیل ما جای تاسف دارد.

ادامه مطلب...

[ پنج شنبه 94/12/20 ] [ 12:40 صبح ] [ جمال رضایی اوریمی ] [ نظرات () ]

خاطره بیمار روانی و سلاح سرد

(مجموعه خاطرات تکنسین فوریتهای پزشکی تبریز)


سال 1387 در پایگاه 201 تبریز به همکارم آقای یاسین رمضانی شیفت بودم, همکارم اهل مشهد بود و زبان ترکی رو خوب متوجه نمیشد , هوا تاریک شده بود که اعلام ماموریتی در خیابان حافظ شد که شخصی دچار حالت عصبی شده است.

ادامه مطلب...

[ پنج شنبه 94/12/20 ] [ 12:37 صبح ] [ جمال رضایی اوریمی ] [ نظرات () ]

اولین ماموریتم با چاشنی لبخندی تلخ

(مجموعه خاطرات تکنسین فوریتهای پزشکی تبریز)


قبل از عید سال 1394 بود , بعنوان کار دانشجوئی تو پایگاه شماره 2 مراغه شروع به کار کردم, حس هیجان داشتم و مسئولیت تکنسین فوریت رو بخوبی احساس میکردم, خیلی برام مهم بود که کارهای درمانی رو خوب انجام بدم, اما این ماموریت بهم یاد داد که باید در کنار کار عملی, خیلی باید به روحیات بیمار نیز توجه کرد و همش کار درمانی و پزشکی نیست.
ادامه مطلب...

[ پنج شنبه 94/12/20 ] [ 12:35 صبح ] [ جمال رضایی اوریمی ] [ نظرات () ]

خاطره جا ماندن از آمبولانس

(مجموعه خاطرات تکنسین فوریتهای پزشکی تبریز)


سال 1384 و اوایل شروع طرحم بود, درپایگاه 206 با همکارم آقای رشتبری شیفت بودم.اعلام ماموریت تصادفی تو خیابان قره آغاج شد, مورد تصادف خانم با اتوبوس بود, من هم چون جدید به اورژانس اومده بودم , هیجان خاصی داشتم.
ادامه مطلب...

[ پنج شنبه 94/12/20 ] [ 12:34 صبح ] [ جمال رضایی اوریمی ] [ نظرات () ]

خاطره دخالت در کار درمان بیمار

(مجموعه خاطرات تکنسین فوریتهای پزشکی تبریز)


گاهی نکات کوچکی رو میبینیم اما توجه نمیکنیم, اما همان نکات , با جان مردم هم نشین است. در حوادث و مخصوصا حوادث ترافیکی, برخی رهگذران برای خود کارشناس و امدادگری قهار میشوند و هرگز اینگونه افراد, اجازه انجام اقدامات را نمیدهند و باعث بروز مشکلاتی میشوند,که گاهی این مشکلات بازی با جون مصدوم است.

ادامه مطلب...

[ پنج شنبه 94/12/20 ] [ 12:29 صبح ] [ جمال رضایی اوریمی ] [ نظرات () ]

خاطره لبخند خشکیده روی لبان تکنسین

(مجموعه خاطرات تکنسین فوریتهای پزشکی تبریز)


سال 1388 بود, در پایگاه 202 تبریز شیفت بودم, همکارم آقای احمد محسنی ملکی بود, قبل از ظهر یک روز تابستان بود, اعزام به ماموریتی در محله مارالان تبریز شدیم, طبق گفته اپراتوری این ماموریت رو از یک دختر بچه 5 ساله گرفتن, و طبق اعلام این دختر بچه مادرش روی تخت بیهوش شده و جواب نمیدهد, آدرس رو درست و دقیق نگفته بودند و مجبور شدیم یکم دنبال آدرس بگردیم.
ادامه مطلب...

[ چهارشنبه 94/12/19 ] [ 11:46 عصر ] [ جمال رضایی اوریمی ] [ نظرات () ]

خاطرات پرسنل اورژانس 115

زاینده رود


شبی از شبهای داغ مرداد ماه بود .شبی که در شیفت اورژانس موتوری بودم و پایان ساعت کاری ام هشت و نیم شب بود . وقتی به اتاق فرماناعلام کردم که زمان کاری من تمام شده و در حال ترک محل مستقری هستم از اتاق فرمان به من اعلام شد چون واحد امدادی مستقر در محل مرکز در مأموریت است باید هم چنان در محل مستقر باشم .

ادامه مطلب...

[ پنج شنبه 93/11/16 ] [ 11:0 صبح ] [ جمال رضایی اوریمی ] [ نظرات () ]

خاطرات پرسنل اورژانس 115

خبر بد


یک روز پاییزی روزپنج شنبه سال هشتادوهفت ساعت شش بودکه زنگ تلفن پایگاه به صدادرآمدهمکارم تلفن رابرداشت. بعدگفت باتوکاردارند گوشی راگرفتم برادرم

ادامه مطلب...

[ پنج شنبه 93/11/16 ] [ 10:58 صبح ] [ جمال رضایی اوریمی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

تماس با ما
درباره وبلاگ

این یک مجله ای است مفید و سرشار از مطالب ارزنده و جالب توجه برای همه مردم. این مجله بازتابی است از زندگی من.


برای نمایش تصاویر گالری کلیک کنید


وبلاگ های پزشکی
امکانات وب
l
Online User
امکانات وب


بازدید امروز: 27
بازدید دیروز: 103
کل بازدیدها: 660369